شعر امام حسن
اي پسر اول زهرا حسن
سيـدنا سيـدنا يا حسن
صورت تو سوره فرقان و نور
چشم بد از روي دلآرات دور
عفو خدا شيفته ياربت
عاشق «العفو» نماز شبت
وصف تو ممکن نبوَد با سخن
تو حسني تو حسني تو حسن
شعر امام حسین

اى در عزايت آدم و حوا گريسته
يا كه ساكنان عالم بالا گريسته
پيمبران مرسل و ذرات كائنات ،
از هفت ارض تا به ثريا گريسته
اين بس براى غريبيت اى باعث نجات
گبر و يهود و قوم نصارى گريسته
هم ساكنان معبد و هم واقفان دير
هم جاثليق پير كليسا گريسته

شعر امام سجاد
مدینه شهر خون شهر شهادت
مدینه ساحل عشق و نجات است
مدینه دیده ام من کربلایی
که چشمم تا ابد شطِ فرات است
مدینه با هزار اندوه و ماتم
مرا یک سینه رنج و خاطرات است

شعر امام سجاد
یعقوب در فراق پسر روز و شب گریست
تا دیده گانش از غم یوسف سفید شد
من چون کنم که آنچه مرا بود سرپرست
یک روز جمله از نظرم ناپدید شد
سقّا ندیده کس به جهان تشنه جان دهد
عباس تشنه در لب دریا شهید شد
اکبر ز باب خویش تقاضای آب کرد
افسوس و آه از پدرش نا امید شد

شعر امام سجاد
من داغ خواهر دیده ام، داغ برادر دیده ام
دیدم که سیلی خورده است، کُنج خرابه مُرده است
ای وای دلم، ای وای دلم، بر نوک نی باشد گلم
من داغ اکبر دیده ام، من داغ اصغر دیده ام
با ناله های یا ربَم ، من همنوا با زینبم
آنقدر مرا کتک زدند، بر زخم من نمک زدند
بر زخم دل نمک زدند، رقیه را کتک زدند
حالش دگرگون گشته بود، مَحمِل پر از خون گشته بود
دیگر ز جان هم خسته شد، دیدم که دستش بسته شد
ای وای دلم، ای وای دلم، بر نوک نی باشد گُلم

شعر امام باقر

موّاج می شویم و به دریا نمی رسیم
پرواز می شویم و به بالا نمی رسیم
این بالها شبیه وبالند، ابترند
وقتی به سیر عالم معنا نمی رسیم
این چشمهای خیس و تهی دست شاهدند
بی تو به جلوه زار تماشا نمی رسیم

شعر امام باقر

خسته دربند غمم،بال وپرم میسوزد
نفسم با جگر شعله ورم میسوزد
با دلم زهر چه کرده است خدا میداند
جگرم نه که ز پا تا به سرم میسوزد
دست وپا میزنم و ذکر لبم یا زهراست
گوشه حجره همه برگ و برم میسوزد

شعر امام باقر

پيمبر گفت با جابر كه خواهى ديد باقر را
سلام از من رسان آنكه براى حضرت باقر
سوالاتى كه از وى كرده دانشمند نصرانى
جوابش را شنيد از گفته هاى حضرت باقر
مسلمان گشت راهب ناگهان در محضر آن شه
منور شد دل او از ولاى حضرت باقر
شد آسان وضع حمل گرگ وحشى بيابانى
به روى قله ى كوه از دعاى حضرت باقر

شعر امام جعفر صادق

شعری کبوترانه برایت نوشته ام
شعری که در فراق هوایت نوشته ام
اشکی که باز پای عبایت نوشته ام
با دستخط لطف و عنایت نوشته ام
باران شدم کنار ضریحی که فرضیست
آنجا که زائرش خود زهرای مرضیه ست
ای کاش می شدم سر یک پلک لایقت
یک ثانیه ز ثانیه های دقایقت
ما تیره ایم تیره ی دنیای عاشقت
آری شبیم منتظر صبح صادقت
شعر امام جعفر صادق

باز روي سر تو ريخته اند
شعله پشت در تو ريخته اند
گريه ات را كه بهانه كردند
باز هم حمله شبانه كردند
ريسمان بسته به بازوي تو شد
جاي زخمي روي ابروي تو شد
رحمي آن خصم پليد تو نداشت
حرمت موي سفيد تو نداشت

شعر امام جعفر صادق
![[تصویر: 1316791010_1539_0664a5b7d0.gif]](http://forum.vru.ac.ir/imgup/1539/1316791010_1539_0664a5b7d0.gif)
ای كوی تو، كعبه ی خلایق
طالع ز رخ تو، صبح صادق
ای پایه منبرت فراتر
از کرسی هفت چرخ اختر
تا نام ز ماه و مهر بوده است
خاک در تو ، سپهر بوده است
گفته است خرد، بس آفرینت
صد ها چو «هشام»، خوشه چینت
شعر امام کاظم
چشمهایت اگر چه طوفانی
قلبت اما صبور و آرام است
شوق پرواز در دلت جاریست
شب اندوه رو به اتمام است
روح تو آنقدر سبکبار است
که اسیر قفس نخواهد شد
لحظه ای با مظاهر دنیا
همدم و همنفس نخواهد شد

شعر امام کاظم
این مردمان که قلب خدا را شکسته اند
دائم غرور آینه ها را شکسته اند
خورشید را روانه ی زندان نموده اند
و حرمت امام مِنا را شکسته اند
زنجیر دور گردن او حلقه می کنند
با تازیانه دست دعا را شکسته اند
او ناله می زند و به جایی نمی رسد
کنج سیاه چال صدا را شکسته اند

شعر امام کاظم
زیر سنگینی زنجیر سرش افتاده
خواست پرواز کند دید پرش افتاده
می شود گفت کجا تکیه به دیوار زده ست
بس که شلاق به جان کمرش افتاده
آدم تشنه عجب سرفه ی خشکی دارد
چقدر لخته ی خون دور و برش افتاده

شعر امام جواد

چه پیش آمد که جان را غم گرفته
جهان را سربه سر ماتم گرفته
چو گل مردم گریبان چاک کردند
به داغ لاله بر سر خاک کردند
مگر خورشید عالم تاب دین رفت
که شادى از زمان و از زمین رفت
تقى، پور رضا، با زهر بیداد
ز پا افتاده همچون سرو آزاد
جواد آن پاره ى جان پیمبر
امام راستان، فرزند حیدر

شعر امام جواد

اى جهان ریزه خوار خوان عطاى تو جواد
اى ز جود تو کرم گشته گداى تو جواد
من چه گویم به مدیحت که به قرآن کریم
گفته در آیه ى تطهیر خداى تو جواد
عاشر ماه رجب داد خدایت به رضا
که تو راضى به حقى حق به رضاى تو جواد
گل لبخند به لبهاى پیمبر رویید
تا شنیدى خبر نشو و نماى تو جواد
گشت از یمن قدوم تو دل فاطمه شاد

شعر امام جواد

سلام ما به رخ انور امام جواد
درود ما، به تن اطهر امام جواد
غریب بود و غریبانه جان سپرد و نبود
کسى به وادى غم، یاور امام جواد
ز آتش ستم خصم، آب شد تن او
به خاک حجره بود، بستر امام جواد
کسى نبود، به بالین آن امام همام
به غیر همسر بد اختر امام جواد

شعر امام هادی
ای وای دوباره شام غربت سر زد
چاووش عزا به خانهی دل در زد
در شهرِ جفا، مرد صفا تنها شد
چهارم علی از دیار فانی پر زد

شعر امام هادی
موی از غم سامراییام گشته سپید
در چهره چروک بیکسی گشته پدید
دانی که چرا به سینه و سر بزنیم؟
چون بوالحسن ثالث ما گشته شهید

شعر امام هادی
ای خسته سلامِ خستگان را بپذیر
بر گنبد زخمی و تنِ مسمومت

شعر امام عسکری

ای که چون شمع به پیشِ نظرم آب شدی
ای پدر جان تو بگو بهرِ چه بی تاب شدی
مگر از دستِ عدو زهرِ جفا نوشیدی
در میانِ شبِ ماتم زده مهتاب شدی
ای که از سوز عطش در برِ من میسوزی
گشتی خاموش مگر تشنه تو سیراب شدی

شعر امام عسکری

میخوام امشب دلم و رها کنم
دل و همراهِ کبوترا کنم
اون و با غصهها آشنا کنم
دلم و عازم سامرا کنم
به سرم زده هوای دیگری
تا بشم زائرِ کوی عسگری

شعر امام عسکری
در فصل شهادتت خزانم
گفتن ز غمت نمیتوانم
آهنگ غریبی تو مولا
آتش شده پای استخوانم
تنها نه به اشک اکتفایی
از دیده سرشک خون روانم
تو ابن غریب، ابا الغریبی
از داغ تو نیمه گشته جانم




قیمت مصرف کننده: یک جرعه صفا