شعر تنهایی



فقط باد و بارون شنیدن صدامو
چه سخت است ...
تشییع عشق بر روی شانه های فراموشی
و دل سپردن به قبرستان جدایی
وقتی میدانی ،
پنج شنبه ای نیست تا
رهگذری بر بی کسی ات فاتحه بخواند ...
می گویند رسم زندگی چنین است



فقط باد و بارون شنیدن صدامو
چه سخت است ...
تشییع عشق بر روی شانه های فراموشی
و دل سپردن به قبرستان جدایی
وقتی میدانی ،
پنج شنبه ای نیست تا
رهگذری بر بی کسی ات فاتحه بخواند ...
می گویند رسم زندگی چنین است
روزے مے رسـد کـﮧ در خیال خـود
جای خالے ام را حس کنے
در دلت با بغض بگـویے :
" ڪاش اینجآ بود "
اما مـטּ دیگر
بـﮧ פֿـوآبت هم نمے آیم!!
ادَمـ به خُدا خیآنـَتـ ڪرد!
خُدآ دَرد آفـَرید!
غَمـ آفـَرید!
تَنهایے آفـَرید!
بـُغض آفـَرید!
اما راضے نَشُد!
ڪمے فکـر ڪـرد!
وَ آنگاهـ عشق آفـَرید!
نفَســِ رآحَتے کشید!
چون انتقـامَش رآ گرفتــه بود از آدَمـ …!
بعضـــــی وقتـــ ـ ــا مجبوری تو فضای بغضتــــــ بخندی...
دلتـــــ بگیره ولـــــی دلگیری نکنـــــی...
شاکـــی بشــی ولـــی شکایتـــــ نکنی...
گریه کن اما نذاری اشکاتـــــ پیدا شن...


بعضی حرف ها را نباید زد
بعضی حرف ها را نباید خورد
بیچاره دل چه می کشد میان این زد و خورد
آغوش خواستم…
گفت : ” ممنوع است ”
بوسه خواستم…
گفت : ” ممنوع است ”
نفس خواستم…
گفت : ” ممنوع است “
… حالا از پس آن همه سال دیکتاتوری عاشقانه ،
با یک بطری پر از گلاب ،
آمده بر سر خاکم و به آغوش می کشد
تنهاییم را با کسی قسمت نخاهم کرد یک بار قسمت کردم چند برابر شد
قــ ـاصـــــ ـــــدکـــــــ ـــی
روی ســنــگـ فــ ــرشـ خـــیـــابــ ــان ,,,
در انـــتــــظار یـــکـ دســتـ ، یـــکـ فـــ ـــوتـ ,,,
ایــ ــن هــــمــــه رهــ ــگــ ـــذر ,,,
کســ ی پــیــامـــ ی نــ ــدارد بــراے کــســ ی؟! ...
قــ ـــصه ی ایـــ ـــن هــمـــه تــنــهایــ ـی را ,,,
قــ ــاصـــدکـ بــه کــجــا خــواهــد بــ ــرد ؟! ....
این روزها یک رنگ که باشی چشمشان را میزنی!
خسته میشوند از رنگ تکراریت
این روزها دوره رنگین کمان است


باران ببار، باران
بر اين همه تباهی
باران ببار،شايد
پاكي دوباره رويد
آن قصه گوي عاشق
از عشق قصه گويد
باران ببار، شايد
بغضي شكسته باشد
قلبي زدست ياري
در خون نشسته باشد
چون نهالی سست میلرزد
روحم از سرمای تنهایی
میخزد در ظلمت قلبم
وحشت دنیای تنهایی
دیگرم گرمی نمی بخشی
عشق ای خورشید یخ بسته
سینه ام صحرای نومیدیست
خسته ام ‚ از عشق هم خسته


خیلی وقته دیگه بارون نزده
رنگ عشق به این خیابون نزده
خیلی وقته ابری پر پر نشده
دل آسمون سبک تر نشده
مه سرد رو تن پنجره ها
مثله بغضه توی سینه ی منه
ابر چشمام پر اشکه ای خدا
وقتشه دوباره بارون بزنه
دوستی های دیرینه معنای زندگی هستن هر جا هستی باش به یادت حس خوبی دارم![]()
![]()


تو که ابرو مو بردی زدی قلبمو سوزوندی
خیلی بیوفایی دختر بویی از عشقم نبردی
چه شبایی رو واسه ی تو من بی خوابی نکشیدم
وقتی درو میشدی از من چه بی تابی که نکردم
شب---سکوت---تنهایی
غم---غصه---بی وفایی
قلب---دیوار---یادگاری
عشق---ارزو---بی وفایی
پیش از این مردم دنیا دلشان درد نداشت
هیچکس غصه اینرا که چه میکرد نداشت
چشمه صادقی از لطف زمین می جوشید
خودمانیم....زمین این همه نامرد نداشت
دیدمت با دیگری خلوت گرمی داری
کینه درقلب من و عشق در او میکاری
باورم نیست که میثاق شکستی اخر
گرچه رفتی نرود یاد تو هرگز از سر
کاش یه پرنده بودی و من واسه تو دونه بودم
شک ندارم اون موقع هم این جوری دیونه بودم
کاش تو ضریح عشق تو یه روز کبوتر میشدم
یه بار نگاه می کردی و اون موقع پرپر میشدم