شعر عاشقانه
و بـــــــــــــاز باران را می بینم که می بارد.......
بر تن خسته ام.......
این بار بی صدا خواهم ماند......
نمی رقصـــــم در باران .........
این بار به تماشای باران خواهم نشست .......
دم بر نمی آورم ......
می ترسم از خشکسالی......
باید لذت باران را تمام و کمال ببرم.....
باید خاطــــره جمع کنم برای روز مبـــــادا......
+ نوشته شده در جمعه چهارم مرداد ۱۳۹۲ ساعت ۱۱ ب.ظ توسط Mohammad
|