گفتم: «این جام جهان بین به تو کِی داد حکیم؟ »        
گفت: «آن روز که این گنبد مینا می‌کرد
»

بی‌دلی، در همه احوال، خدا با او بود
       
او نمی‌دیدش و از دور "خدایا" می‌کرد

این همه شعبده خویش که می‌کرد اینجا
       
سامری پیش عصا و ید بیضا می‌کرد

گفت: «آن یار، کز او گشت سر دار بلند،
       
جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد
»

فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
       
دیگران هم بکنند آن چه مسیحا می‌کرد

گفتمش «سلسله زلف بتان از پی چیست؟
»        
گفت: «حافظ گله‌ای از دل شیدا می‌کرد