مونده هنوز توخاطرم که بین خونه مادرم

  دستم ومیگرفت میگفت بگم علی وراه برم

یادم میاد که جلوه داشت یه قاب عکس روی دیوار

   عکس یه مرد مهربون رو زانوهاش یه ذولفقار

عشق تودرسینه ی من رشک جنان نمیبرم 

  هرجا برم دادمیزنم حیدریم حیدریم

صدای قلب من میگه که مرد مردا علیه 

  امید امروز منو شفیغ فردا علیه