مرزع سبز فلک دیدم وداس مه نو

یادم از شکسته خویش امد و هنگام درو

گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دیمد

گفت با این همه از سابقه نومید مشو

گر روی یاک ومجرد چو مسیحا به فلک

از چراغ تو به خورشید رسد صد یرتو